عاشق تنها


باران عشق

 
 

 

به نام خدایی که اشک را آفرید

تا سرزمین عشق آتش نگیرد

 

 

 هنوزهم وقتی باران می آید

تنم را به قطرات باران می سپارم
 
می گویند باران رساناست
 
شاید دستهای من را هم به دستهای تو برساند
 
 
 

 

 

 

داره حسی تو من بیدار میشه

جهان هم مثل من بی کار میشه

مثل روزای اول هول میشم

دوباره قصه مون تکرار میشه

چقد گفتم نرو بی عشق سخته

منو تا زنده ای یادت نمیره

تو سرگرم کسی بودی که میخواست

شده یک شب تو رو از من بگیره

دعا کردم دلت ترسش بریزه

به من نزدیک تر شه گرم تر شه

دعا کردم کسی حتی نتونه

از احساسی که دارم با خبر شه

میخوام باور کنم تا اخر عمر

کنارت سالها تحویل میشه

جهان با عشق ما اغاز میشه

جهان بی عشق ما تعطیل میشه

خدا را شکر باز عاشق شدی تو

خدا را شکر من پای تو موندم

جواب اون همه حرفای تلخو

من از چشم پشیمون تو خوندم

اگه چشمامو جدی تر بگیری

بفهمی من یه ساله صبر کردم

بهارو زودتر تحویل میدی

به اغوش شکسته

دست سردم.

                  فرزاد حسنی(عزیزم)

باران

 

 

 

بگـذار سرنـوشت هـر راهي را کـه ميخواهـد برود، مـا راهمـان جداست،

 

اين ابـرهـا تـا ميتواننـد ببـارنـد،مـا چتـرمان خداست . .

 

 

باران من ، روزی باریدی بر تن خسته من ، قلب من شد عاشق تو!

 

همیشه چشم به راهت مینشینم ، این شده کار هر روز من که حتی قبل از آمدنت  

در زیر باران بی قراری خیس میشوم

هوای چشمهایم ، هوای آمدنت است ، از عشق تو دیوانه شدن ،  

یک حادثه بی تکرار است

تو همان بارانی، زیرا مثل باران پاک و زلالی ، مثل لحظه آمدنش پر از شور و التهابی

قلبم.... قلبم .... قلبم... تند تند، تند تند ، میتپد به عشق آمدنت

چشمهایم چشمهایم از شوق آمدنت ... تنها خیره شده است به آن سو!

آن سوی سرزمین ها ، نمیدانم کجاست ، دور نیست ، لحظه آمدنت نزدیک است

ذهن من به لحظه در آغوش کشیدنت درگیر است ،

تنهایی دیگر به سراغ من نیا که خیلی دیر است،

ببین حال مرا ای تنهایی ، نگو به من که بی وفایی ، به خدا تا او را دیدم دلم لرزید!

لرزید دلم ، خیس شد تنم، باز کردم چشمهایم را ، دیدم خواب تو را!

دیدم همان رویا را در خواب ، گرفتم دستهایت را ، با تمام وجود حس کردم عشقت را!

قطره قطره قطره میریخت بر روی زمین .... قطره قطره قطره میریخت بر روی گونه هایم

این قطره های باران بود یا اشکهایم

خدایا چرا اینقدر گرم است دستهایم

خدیا چرا میلرزد پاهایم

خدایا چرا نمیشوند حرفهایم....

آه ، عاشقیست ، نمیتوانم باور کنم که وجودم نیز دیگر مال خودم نیست ،

با وجودی دیگر درگیر است ، قلبم دیگر مال خودم نیست جای دیگری اسیر است

این باران است که می بارد بر روی من ، این من هستم که در زیر قطره هایش در آغوشی گرم ایستادم ،

دیگر صدایم نمی لرزد برای یک فریاد ! برای اینکه دنیا بشنود ،

برای اینکه قلبها بلرزد، برای اینکه بگویم عاشقم ،

هم عاشق تو ، هم عاشق بارانی که مرا عاشق تو کرد...


چهار شنبه 23 فروردين 1398برچسب:,

|
 

لحظه های زیبا در زندگی

  

 

 

گاهی در زندگی دل­تان به قدری برای کسی تنگ می شود

که می خواهید او را از رویاهای تان بیرون بیاورید

و آرزوهای خود در آغوش بگیرید
There are moments in life when you miss someone

Somuch that you just want to pick them from

Your dreams and hug them forreal
 
وقتی در شادی بسته می شود، در دیگری باز می شود

ولی معمولاً آن قدر به در بسته شده خیره می مانیم
 

که دری که برای مان باز شده را نمی بینیم
When the door of happiness closes, another opens

Butoften times we look so long at the

Closed door that we don't see the onewhich has been opened for us
 
 به دنبال ظواهر نرو؛ شاید فریب بخوری

به دنبال ثروت نرو؛ این هم ماندنی نیست

به دنبال کسی باش که به لبانت لبخند بنشاند

چون فقط یک لبخند می تواند

شب سیاه را نورانی کند

کسی را پیدا کن که دلت را بخنداند
Don't go for looks; they can deceive

Don't go forwealth; even that fades away
Go for someone who makes you smile

Because ittakes only a smile to

Make a dark day seem bright

Find the one that makesyour heart smile
 
 هر چه می خواهی آرزو کن

هر جایی که می خواهی برو

هر آن چه که می خواهی باش

چون فقط یک بار زندگی می کنی

و فقط یک شانس داری

برای انجام آن چه می خواهی
 
Dream what you want to dream

Go where you want togo

Be what you want to be

Because you have only one life

And one chanceto do all the things

You want to do
 
 خوب است که آن قدر شادی داشته باشی که دوست داشتنی باشی

آن قدر ورزش کنی که نیرومند باشی

آن قدر غم داشته باشی که انسان باقی بمانی

و آن قدر امید داشته باشی که شادمان باشی
 
May you have enough happiness to make yousweet

Enough trials to make you strong

Enough sorrow to keep you humanand

Enough hope to make you happy
 شادترین مردم لزوماً

بهترین چیزها را ندارند

بلکه بهترین استفاده را می کنند

از هر چه سر راه­شان قرار می گیرد
 
The happiest of people don't necessarily

Have thebest of everything

They just make the most of

Everything that comes alongtheir way
 
 همیشه بهترین آینده بر پایه گذشته ای فراموش شده بنا می شود

نمی توانی در زندگی پیشرفت کنی

مگر غم ها و اشتباهات گذشته را رها نکنی
The brightest future will always be based on a forgottenpast

You can't go forward in life until

You let go of your past failuresand heartaches
 
 وقتی که به دنیا آمدی، تو گریه می کردی

و اطرافیانت لبخند به لب داشتند

آن گونه باش که در پایان زندگی

تو تنها کسی باشی که لبخند بر لب داری

و اطرافیانت گریه می کنند
 
When you were born, you were crying

And everyonearound you was smiling

Live your life so at the end

Youre the one who issmiling and everyone

Around you is crying
 
پنجره
 
 
 لطفاً این مطلب را به کسانی بگویید

که برایت ارزشی دارند
به کسانی که به طرق مختلف در زندگیت تأثیر داشته اند

به کسانی که وقتی نیاز داشتی لبخند به لبانت نشاندند

به آن­هایی که وقتی واقعاً ناامید بودی

دریچه های نور را نشانت دادند

به کسانی که به دوستی با آن­ها ارج می گذاری

و به آن­هایی که در زندگیت بسیار پرمعنا هستند
 
 
 
 
 
Please send this message to those people

Who meansomething to you

To those who have touched your life in one way oranother

To those who make you smile when you really need it

To those whomake you see the

Brighter side of things when you are really down
 
To thosewhose friendship you appreciate
 

To those who are so meaningful in yourlife
 

 


شنبه 23 ارديبهشت 1391برچسب:,

|
 

و من محکوم شدم به تنهایی...

 کوله بارم را به دستم دادی و مرا از جزیره ی قلبت تبعید کردی به دوردست ها....

انقدر دور که هوای برگشتن به سرم نزد.

تو برای مجازات کسی که نمی دانست مرتکب کدامین گناه بود که مجازاتی این

چنین سنگین برایش رقم زدی نیازی نبود وامه ار این همه فاصله شوی.شاید

این من بودم که نمی دانستم در استان قصر پادشاهی قلبت صادقانه دوست

داشتن جرم است وگناهی بزرگ....

نترس ....سر زنشت نمیکنم.

نای برگشتن را هم ندارم همان یه ذره نیرو وتوانی را هم که داشتم خرج دلتنگی

هایم کردم....

درست است نا عادلانه مجازاتم کردی و در کمال بی انصافی و نهایت دلبستگی

مرا از خود راندی اما....

ایا می دانستی هنوز هم تویی ان

                                                پادشاه کلبه حقیرانه قلبم
 

 

تنهـــــــــــا بــا یاد تــــــــــو

 

می نویسم باران!                                  

می نویسم سرما !                                         

می نویسم غم و اندوه و نفس ! 

می نویسم احساس ! 

تا بدانی دل من بی تو گلم میمیرد 

و بدان دل سرد است 

و کمی بارانی ، غم سراسر دل من پر کرده ، 

کاش اینجا بودی ...

 

 

 

آغاز من ، تو بودی و پایان من تویی 

 

آرامش پس از شب توفان من تویی 

 

زیباترین بهانه ایمان تویی 

 

احساسهایی از متفاوت میان ماست 

 

آباد از توام من و ، ویران من تویی 

 

آسان نبود گرد همه شهر گشتنم 

 

آنک ، چه سخت یافتم :" انسان " من تویی 

 

پیداست من به شعله تو زنده ام هنوز 

 

در سینه من ، آتش پنهان من تویی 

 

هر صبح ، با طلوع تو بیدار می شوم 

 

رمز طلسم بسته چشمان من تویی 

 

هر چند سرنوشت من و تو ، دوگانگی است 

 

تنهای من ! نهایت عرفان من تویی  

 

 


پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:,

|
 

من خدا را دارم

 

 

 

کوله بارم بر دوش

                       سفری باید رفت

                                             سفری بی همراه

                                      گم شدن تا ته تنهایی محض

یارتنهایی من با من گفت:

                هرکجا لرزیدی

                از سفر ترسیدی

                                                     تو بگو از ته دل

    من خدا را دارم...

 


یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:,

|
 

تنهایی

 

 

پسرک تنها

 

تنهایی ام را با تو قسمت کردم ،

 

 

بر شانه هایت تکیه کردم و تا ابرها اوج گرفتم ؛

زیر بالهای گرمت عشق را جست وجو کردم ؛

در سختی ابهام انگیز ِ نگاهت که توأم با محبتی تشنه بود

زندگی را دریافتم .

با خورشید دستانت حرارت آرامش را تجربه کردم

 و در پناهگاه آغوشت همچون ستاره ای شگرف

 در سردی ِ سکوت ِ بی معنای پنهانی ات ، آرام

به رؤیایی شیرین فرو رفتم .

حس بیگانگی ات لحظه ای ذهن مخوف مرا ترک کرد

 و به ترانه زیبای با تو بودن گوش فرا داد.

نفسم را درآمیختم با حرکت لبانت

امّا . . .

هرگز دستان تو تنهایی با هم بودنمان را احساس نکرد

 و خیلی زود زمانی که دیر شدن دیگر ممکن نبود

 با حکم لبانت حرکت نفسهایم را متوقف ساختی

 و تن خالی من که پر بود از ترکهای عشق تو

 در گورستان قلب سنگی ات تا ابد به

 خاک سپردی .


چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:,

|
 

تک ستاره قلبم

 

 

با اینکه از تنهایی می ترسم دوست دارم تو قلب تو باشم تنهای تنهای تنها...

 

 

 

تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه فراموش نمیشود

تو خاطره ای هستی ماندگار در دفتر دلم که فراموش نمیشوی

همیشه تو را در میان قلبم میفشارم تا حس کنی

تپشهای قلبی را که یک نفس عاشقانه برایت میتپد

 

thank be mine

 

جمله دوست دارم به24زبان دنیا

1- افغاني ………........صدقه تو شونوم!………….!Sadghe to shonom

2- انگليسي ………….آي لاو يو!…………………..!I love you

3- ايتاليايي …………...تي آمو!……………………..!Ti amo

4- اسپانيايي ………...ته کويرو !………………..…!Te quiro

5- آلماني …………....ايش ليبه ديش!……………!Isch liebe dich

6- آلباني ……………..ته دوه!……………………....!Te dua

7- ترکي ……………...سني سويوروم!…………..!Seni seviyurom

8- پرتغالي ……….….او ته آمو!………………....….!Eu te amo

9- چيني ……………..وو آي ني!…………….……!Wo ai ni

10- چکي ……………ميلوجي ته!………………….!Miluji te

11- روسي …….……يا تبيا ليوبليو!……………..…!Ya tebya liub liu

12- ژاپني ……………آيشيتريو !……………………!Aishiteru

13- سويدي ……..…ياگ السکار داي!…….…….!Yag Elskar dai

14- صربستاني…….وليم ته!……………………...!Volim te

15- عربي ……..…..انا بحيبک!……………......….!Ana Behibbek

16- فارسي ……….دوست دارم!…………….…..!Dooset daram

17- فرانسوي .…….ژ ت آيمه!…………..…….….!Je t aime

18- فيليپيني ….…..ماهال کيتا!…………...……..!Mahal kita

19- کره اي ………..سارانگ هيو!………….…….!Sarang heyo

20- لهستاني ….…کوهام چو!……………………!Koham chew

21- مجارستاني ....سرتلک!…. ……………..…..!Szeretlek

22- ويتنامي …..….آن يه و ام!……………….…..!An ye u em

23- يوناني ….…….سغه پو!………………………!Sagha paw

24- يوگسلاوی…..يا ته ووليم!………………..….!Ya te vol


چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:,

|
 

یاد تو

 

 نیمکت کنار فواره ی نور

 

نیمکت کنار فواره ی نور

یه بهونه واسه از تو گفتنه

جای خالیه تو گریه آوره

مرگ لحظه های شیرینه منه

یادته به روی اون نیمکت نور

از تو واژه ها غمو خط میزدیم

دست من به دور گردن تو بود

وقتی که تکیه به نیمکت میزدیم

دورمون پرنده ها بودن و عشق

با نگاه منو تو یکی شد

من میخواستم با تو پرواز کنمو

برسم به عاشقی اما نشد

یه سبد خاطره داره یاد تو

وقتی که تنها رو نیمکت میشینم

شکر خدا که هنوزم میتونم

توی رویا روی ماهتو ببینم

از خدا میخوام که عطر دلخوشی

هرجا باشی به مشامت برسه

ممنونم از شب رویا که بازم

وقت دلتنگی به دادم میرسه

 

    ..:: بهترینها برای شما ::..   www.bahar22.com            قالب ، کد موزیک ، تصاویر زیباسازی وبلاگ ، فال      WWW.bahar22.com

تو رفتی!!!

هیچ از خودت پرسیدی عاقبت این دل عاشق چه میشود؟؟؟

هیچ از خودت سوال کردی به کدامین گناه مرا تنها گذاشتی؟؟؟

کاش لحظه رفتن اندکی تامل می کردی و به گذشته می اندیشیدی به گذشته ای نچندان دور به روز اول
 
آشنایی به قسم هایی که برای هم خوردیم و به قول هایی که به هم دادیم...

تو رفتی!!!

کاش هنگام رفتن تمام مهر و محبتی را که این دل ساده نسبت به تو کسب کرده بود با خود میبردی...

کاش میدانستم صدای چه چه گنجشک ها روزی به پایان میرسد و من تنها می مانم...

تو رفتی!!!

چگونه دلت آمد از دل ساده و قلب مهربانم بگذری قلبی که به عشق تو می تپید و تو آن را تنها
 
گذاشتی...

بعد از تو نه بهار رنگ سبزی برایم دارد نه تابستان برایم معنایی...

تو رفتی!!!

آری تو رفتی و مرا در یخبندان بی کسی ها تنها گذاشتی امیدوارم تنها بمانی نا بدانی با قلب عاشقم چه
 
کردی

 
کاش تنها بمانی.....! 
 
 
 
 
 
رزوی من قلب ،نازنینم !تو برایم هنوز بهترین حضور هستی ، در بهترین قاب دنیا . من و تو می توانیم
 
 
دوباره عاشق شویم قبل از اینکه باران از پیچ این کوچه بگذرد . تن غربت زده جوانی ام از عشق تو گم
 
 
شد و این نوشته زخمی بر دیوار دلم رنگ ترحم گرفت . من انتظار آبی ترین روز ها را می کشم نباید در
 
 
حسرت نبودن شهد شیرین زندگی ثانیه ها را به ساعت ها تبدیل کنم و بی ارزو خواب فرداها را ببینم . به
 
 
اندازه همان ستاره هایی که شب های خلوتم را نظاره گر بودند می خواهمت و سحر گاهان همراه با
 
 
 
طلوع خورشید از شوق تو بیدار می شوم و صدای عاشق ترین شقایق ها را از پنجره اتاقم می شنوم  

 
به یاد تو که نیستی و من رو توی غم هام تنها گذاشتی
 
 
دوستت دارم تا بی نهایت ها....................................................

  

بگذار اعترباف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده 

فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده... 

اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم 

باور نمیکنم اینک بی توام 

کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری 

کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی 

تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ، تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره

شوم... 

کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نچشمهایم نازت گاهت کنم ، با کنم 

 

در حسرت چشمهایت هستم ،چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه

میشد 

بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده 

در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ، هنوز هم عاشقم ،

عاشق آن بهانه هایت... 

کاش بودی و به بهانه هایت نیز راضی بودم ، کاش بودی و من دیگر از سردی نگاهت

شاکی نبودم 

هر چه خواستم از تو بگذرم از همه چیز گذشتم جز تو ، هر چه خواستم فراموشت

کنم همه را فراموش کردم جز تو ، هر چه خواستم به خودم بگویم هیچگاه ندیدم تو را ،

چشمهایم را بستم و باز هم دیدم تو را ، هر چه خواستم دلم را آرام کنم ، آرام نشد

دلم و بیشتر بهانه تو را گرفت ، هر چه خواستم بگویم بی خیال ، بی خیالت نشدم و

به خیالت تا جایی که فکرش هم نمی کنی رفتم... 

میخواستم با تنهایی کنار بیایم ، دلم با تنهایی کنار نیامد ، میخواستم دلم را راضی کنم

، یاد تو باز هم به سراغم آمد ، میخواستم از این دنیا دل بکنم ، دلم با من راه نیامد ... 

بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالیست ، بدجور از نبودنت شاکیست ، هر جا هستی

برگرد که اصلا حالم خوب نیست.... 

اما هر جا که هستی کاش تنها به یادم باشی ... 

همین ........................................................ 

..


چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:,

|
 

با من بمان

 

ღ❤ღ با من بمان ღ❤ღ

 

 http://www.pic.iran-forum.ir/images/sooldzyzlp7olxk8x1y.jpg

چه زیباست به خاطر تو زیستن و برای تو ماندن و به پای تو سوختن و چه تلخ و
 
 و غم انگیز است دور از تو بدون خوشبختی زیستن و برای تو گریستن  
 
به عشق و  دنیای تو نرسیدن. ای کاش واقف بودی که بدون تو مرگ  
 
گواراترین  زندگی  است و بدون تو و بدور از دست های مهربان تو و بدون   قلب حساست
 
زندگی چه تلخ و ناشکیباست.
 

 

 


چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:,

|
 

مهتاب عشق

   

 

   

 

مهتاب عشق 

  به تو رسیدم در میان مهتاب ، مهتابی که در دریای دلم نقش بسته بود 

نگاهم میگذرد در میان امواج نورت ، میرسد به سرزمین چشمانت  

و به تو میدهد شور عشق را!

عشقی که در دلم، صدای بی صدای برق چشمانت را میشنود

از راهی سبز میگذریم ، پلی نیست در میان راه ،

دستهای هم را میگیرم و با بالهای محبت پرواز میکنیم

پرواز به اوج همانجایی که باید رفت ، و نشست و از بالا دید دنیا را

تا بگویم به تو، آنچه را که میبینی خود تویی!

چشمانم مثل ستاره ایست خسته ،

دلم انگار عمریست که به پای ساحل سبز دلت به انتظار نشسته

میشنوی ؟ این صدای درد دلهای ماه و خورشید است ،

در کنار هم نیستند اما دل ماه در دل خورشید شب راه دارد!

دیگر به سکوت آن روز تاریک نمی اندیشم ،

بیشتر چشم به آن رودی که در کوه دلت سرازیر است دوخته ام

و میبینم چه زیباست عمق وجود تو!

میگذریم و میگذریم تا برسیم از آنچه که گذشته ایم !

میرسیم و میدویم به سوی آنچه باید برسیم!

می نشینیم در زیر تک درختی و همانجا که نشسته ایم همدیگر را در میان هم میفشاریم !

آنقدر همدیگر را میفشاریم تا هیچ چیز از من و تو به جا نماند، جز عشق !

عشقی که اینک به رنگ مهتاب است و به پای سکوت شب ها نشسته ،  

آری عشقمان پایانی ندارد!  


چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:,

|
 

جریان زندگی

 

  

            

مردجوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود.

استادی از آنجا می گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش

نشست.

مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: "عجیب آشفته ام و همه چیز زندگی ام

به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی دانم این آرامش را کجا

پیدا کنم؟"

استاد برگی از شاخه افتاده روی زمین را داخل نهر آب انداخت و گفت: به این برگ

نگاه کن وقتی داخل آب می افتد خود را به جریان آن می سپارد و با آن می رود.

سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت. سنگ به

خاطر سنگینی اش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت.

استاد گفت: "این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینی اش توانست بر نیروی

آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گیرد. حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را می

خواهی یا آرامش برگ را؟!"

مرد جوان مات و متحیر به استاد نگاه کرد و گفت: "اما برگ که آرام نیست. او با هر

افت و خیز آب نهر بالا و پائین می رود و الان معلوم نیست کجاست! لااقل سنگ می

داند کجا ایستاده و با وجودی که در بالا و اطرافش آب جریان دارد اما محکم ایستاده و

تکان نمی خورد. من آرامش سنگ را ترجیح می دهم!"

استاد لبخندی زد و گفت: "پس چرا از جریان های مخالف و ناملایمات جاری زندگی

ات می نالی؟ اگر آرامش سنگ را برگزیده ای پس تاب ناملایمات را هم داشته باش و

محکم هر جایی که هستی آرام و قرار خود را از دست مده."

استاد این را گفت و بلند شد تا برود. مرد جوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید

و از جا برخاست و مسافتی با استاد همراه شد.

چند دقیقه که گذشت موقع خداحافظی مرد جوان از استاد پرسید: "شما اگر جای

من بودید آرامش سنگ را انتخاب می کردید یا آرامش برگ را؟"

استاد لبخندی زد و گفت: "من تمام زندگی ام خودم را با اطمینان به خالق رودخانه

هستی و به جریان زندگی سپرده ام و چون می دانم در آغوش رودخانه ای هستم که

همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد از افت و خیزهایش هرگز دل آشوب نمی شوم و

من آرامش برگ را می پسندم .

 


چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:,

|
 


به وبلاگ من خوش آمدید

نازترین عکسهای ایرانی

 

 

رویا

 

ارديبهشت 1391
فروردين 1391

 

لحظه های زیبا در زندگی
و من محکوم شدم به تنهایی...
من خدا را دارم
تنهایی
باران عشق
تک ستاره قلبم
یاد تو
با من بمان
مهتاب عشق
جریان زندگی

 


تبادل تنها و آدرس royayeeshghe1setareloxblog. com.LXB.ir لینک نماییلینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عاشق د سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





بهونه بی بهونه
وب سایت رسمی علی اصحابی
وب سایت موزیک علی اصحابی
وبلاگ رسمی سامان جلیلی
وب سایت رسمی (مجیدخراطها)
عاشقی کن نیما
ردیاب خودرو
همسریابی
درگاه واسط

 

حمل ماینر از چین به ایران
حمل از چین
پاسور طلا
سفارش آنلاین قلیون

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 7
بازدید کل : 5470
تعداد مطالب : 10
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1

.: Weblog Themes By www.NazTarin.Com :.


--->